خاطرات شروع دنیات

عشقه شیرینم

1399/5/22 21:18
نویسنده : لیلی کیا
214 بازدید
اشتراک گذاری
هانا جونم خوشگلم انقد خوشگل راه میری که دوستدارم ساعتها نگات کنم مامانی راه رفتنو خونه مامان جون یاد گرفتی چون ما کرونا داشتیمو تو ۱۱ روز پیش من نبودی ۱۱شب پیشم نخوابیدی

من و بابا انقد دلتنگت میشدیم هروز همه فیلمایی که ازت داشتیمو نگاه میکردیم

یه شب رفتیم پشت بوم حیاط خونه مامان جون از پشت بوم معلومه بابا صدات زد صداشو شنیدی هی داد میزدی بابا بابا انقد اون لحظه شیرین بود جفتمون گریه کردیم خدا هیچ مادر پدری رو از بچش دور نکنه🙁ولی تو دختر خوش اخلاق من این ۱۱روز اونجا بودی بدون اینکه ذره ای اذیتشون کنی

من ۱۱روز شیرمو دوشیدم که سینم خشک نشه و خشک نشد ولی وقتی اومدی ۳ روز شیرمو نخوردی سینمو میدیدیو بوس میکردی بوس کردن با صدا هم از مامان جون یاد گرفتی سرتا پامونو بوس میکنی

بعد ۳روز شیرمو خوردی حسابی سیر شدی ولی دیگه بعد اون نخوردی 🙁بهت شیر خشک میدم فعلا

بعد اینکه اومدی خونه به من میگفتی بابا 😁به باباهم میگفتی نی نی😁😂

چون سینمو نمیگیری به پستونکت خیلی بیشتر از قبل وابسته شدی

و خبر بد اینکه مامان جون و بابا جون هم کرونا گرفتن خوشبختانه خفیف بود ولی خیلی دلم تنگ شده واسشون خیلی وقته ندیدمشون

خداکنه زودتر واکسن این ویروس تولید بشه و آرامش برگرده به زندگیامون

دختر نازم خیلی دوستدارم

اینجا موهاتو عروسکی شونه کردی😇



مامان جون بهت نماز خوندن یاد داده ببین چه جوری میخندی وسط نماز با اون پاهات😂

































پسندها (5)

نظرات (0)