قبل از تو
امروز ۳ام مهر تصمیم گرفتم قبل از اومدنت خاطراتتو بنویسم شاید بعدها که خودت بودی نوشتن خاطراتتو ادامه بدی
من و بابا تصمیم گرفتیم که تورو داشته باشیم
خیلی وقته بهت فک میکنم به همه ی نیازات همه خواسته هات همه توقعات از من از دنیا
به این فک میکنم که میتونم مادر خوبی باشم!؟به این فک میکنم که بعد از به دنیا اومدنت چه اتفاقایی قرار بیفته!؟اینکه تو هر سنی و هر شرایطی چه نیازایی ممکنه واست پیش بیاد و اینکه من میتونم بهت کمک کنم ک مشکلاتو حل کنی؟اصلا میتونم دوست خوبی واست باشم یا نه!!!
به این چیزا ک فک میکنم دلم شور میزنه
همش به خودم میگم نکنه این همه علاقه و دوسداشتنم نسبت به تو بهت آسیب بزنه نکنه تاثیر عکس داشته باشه نکنه از داشتن مامانی مثل من شرمنده بشی نکنه حسرت داشتن یه مامان دیگرو بخوری!
شاید فک کردن به این چیزا خیلی زود باشه واسه منی ک هنوز اقدام به داشتنت نکردم
ولی من واسه هر مرحله از زندگیت از الان برنامه ریزی کردم
نمیدونم کی به جمع دو نفره من و بابا مهرداد اضافه میشی ولی بدون بی صبرانه منتظر دیدنتم
من لیلام مامانت